آیه ی 180 سوره ی مبارکه ی بقـره


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



 
 
 
 
 
 
 
 
تفسیر ادبی و عرفانی:
 
وصیت خداوندان مال،دیگر است و وصیت خداوندان حال،چیز دیگر!وصیت توانگران از مال و وصیت درویشان از صفای احوال و صدق اعمال بیرون آیند،چندانکه گناهکارازکرداربدخویش بترسد،عارف با صدق اعمال و صفای احوال،ده چندان بترسد و بر خود بلرزد!اما میان این دو ترس تفاوت بسیار است،چه گناهکارهم از عقوبت و هم از بدی عاقبت ترسد،ولی عارف از ترس و اجلال و اطلاع حق است! که ترس عارف را هیبت و ترس عاصی را خوف نامند،خوف از خبـر آید ولی هیبت از عیان زاید،ترس عارف نه پیش دعا حجاب گذارد نه پیش امیددیوار،ترسی است گذارنده و کشنده تا ندای:(نترسید و دلتنگ نباشید) نشنود نیارمد!
 
ابوسعیدابوالخیر،همین حال را هنگام مرگ داشت!چونانکه مریدانش گفتندش،ای شیخ،قبله ی  سوختگان بودی و مقتدای مشتاقان و آفتاب جهان،اکنون که روی به حضرت عزّت نهادی این سوختگان را وصیتی کنی و سخنی گوی که یادگار باشد،شیخ فرمود:
 
پر آب دو دیده و پر آتش جگرم/ پر باد دو دستم و پر از خاک سرم!
 
با این حال که به حضرت عزّت می روم ! چه سخنی گویم؟
 
بشر حافی،هنگام مرگ گریستن را آغاز کرد،او را گفتند مگر زندگی را دوست داری؟و از مرگ می هراسی؟گفت:نه،ولی برخدای رسیدن کاری بس بزرگ است و سهمگین،این حال گروهی است که به وقت رفتن،هیبت و دهشت از جلی ذات حق بر ایشان چیره شود و تا ندای«لا تخافوا» نشنوند نیارمند!
 
کسی نزد عارفی آمد و گفت:در خواب به من نمودند که تو را یکسال زندگانی مانده،عارف یکی بر سر زد و گفت:آه که یکسال دیگر در انتظار بماندیم،آنگاه برخاست و در وجد وجدان خویش جنبشی کرد و اضطرابی نمود و از خود بیخود شد و گفت:کی باشد که آفتـاب سعادت برآید و ماه دولت به در آید.
 
کی باشد کین قفس بپردازم/ در باغ الهی آشیان سازم!
 
عارفی دیگر را که همواره در زندگی اندوهناک و فرو گرفته و هرگز نخندید،مرگ فرا رسید، گروهی نـزد وی آمدند او را خندان دیدند! پرسیدند:این چه حال است که ما تـو را هرگز خندان ندیدیم؟ اکنون که وقت مردن است خندانی؟
گفت:چرا نخندم؟ که آفتاب جدایی بر سر دیوار رسید و روز انتظام به سر رسید،اینک در های اسمان گشاده و فرشتگان ندا در می دهند که فلان میآید!
 
 

 

وصل آمد و از بیم جدائی رستیم/با دلبر خود به کام دل بنشستیم!





:: موضوعات مرتبط: مطالب مذهبی , ,
:: بازدید از این مطلب : 537
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
ن : Bahram
ت : دو شنبه 22 آبان 1391
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:









نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان Harmonic... و آدرس bahram3.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






RSS

Powered By
loxblog.Com